چند روز به مراسم چهلم عباس کیارستمی مانده بود و تماسی داشتم از بهمن پسرش که به منزل او رفته بود تا خانه را برای مراسم چهلم خانوادگی روبه‌راه کند. بهمن گفت : "حدس بزنید در خانه‌ی پدرم چه پیدا کردم؟" گفتم نمی‌دانم. گفت :"بابا تمام قراردادهای فیلم‌هایش را منظم نگه داشته و من قرارداد فیلم گزارش را پیدا کردم." بهمن لطف کرد و روز چهلم عباس کیارستمی کپی این قرارداد را به من داد. وقتی در خانه به قرارداد گزارش نگاه کردم تاریخ عقد قرارداد 2535/01/08 بود (تاریخ رسمی به "سال شاهنشاهی" تغییر کرده بود. منظور 1355 است) و شروع فیلمبرداری 2535/07/15، حکم قرارداد در صورت اختلاف، هوشنگ بهارلو بود و دستمزد عباس کیارستمی برای کارگردانی، نگارش فیلمنامه، نظارت بر تدوین تا تحویل کپی کار با میکس نهایی 800.000 ریال بود، که در چهار قسط پرداخت می‌شد. بودجه‌ی فیلم‌ها به ندرت به یک میلیون تومان می‌رسید و دستمزد خود من برای کارگردانی شازده احتجاب 200.000 ریال بود. چون بودجه‌ی کل آن فیلم 7.200.000 ریال بود.


فیلم گزارش ساخته‌ی عباس کیارستمی

روزی که عباس به سراغم آمد، یک داستان سه چهار خطی برایم تعریف کرد و من چون فیلم‌های کوتاه او را دیده بودم و کارهایش را خیلی دوست داشتم پس از تعریف خط داستان گفتم ما فیلم را می‌سازیم. هرگز قیافه‌ی بهت زده‌ی عباس کیارستمی را فراموش نمی‌کنم، چون فکر نمی‌کرد با تعریف خط داستان یک فیلم بلند، کسی بگوید آن را می‌سازیم. البته آن وقت من 32 سال داشتم و عباس کیارستمی 33 سال. علیرضا زرین دست مدیر فیلمبرداری شد و یوسف شهاب صدابردار  سرصحنه که در آن دوران بسیار نادر بود. روز اول فیلمبرداری که تمام شد عباس کیارستمی به دفترم آمد و گفت : "بهمن، این فیلم را نمی شود ساخت." یکه خوردم و پرسیدم چرا؟ گفت : "بچه ای که برای فیلم انتخاب کرده‌ایم هم لوس است و هم حرف گوش نمی‌کند." وقتی درباره‌ی این موضوع حرف می‌زدیم یکی از رانندگان پروژه حضور داشت و گفت: "من دختر خواهری دارم که اصولا در آرایشگاه خواهرم بزرگ شده و بسیار باهوش و اجتماعی است." با عباس کیارستمی به هم نگاه کردیم و دیدیم در قبال تعطیلی پروژه چیزی نداریم که از دست بدهیم. وقتی فردا دختر بچه‌ای را سر فیلمبرداری آورد، بلافاصله معلوم بود که از آن شانس‌های یک در میلیون آورده بودیم، چون پس از چند دقیقه این دختربچه به شهره آغداشلو گفت مامان و به کوروش افشارپناه بابا و سر فیلمبرداری هر روز همه را از نظر هوش و یادگیری مبهوت می‌کرد. رفاقت ما از این کار شروع شد و طی سالیان دراز رفته رفته پیوندمان قوی‌تر شد. طوری که در هفته چند روز صبح‌ها؛ چون هر دو سحرخیز هستیم؛ با هم صحبت می‌کردیم. فیلم قرار بود که در جشنواره مسکو نمایش داده شود و ما به اتفاق شهره آغداشلو و عباس کیارستمی به مسکو رفتیم. در آن‌جا دریافتیم که وزارت فرهنگ و هنر آن زمان بدون این‌که به ما بگوید بن بست ساخته‌ی‌ پرویز صیاد را جای فیلم ما به جشنواره داده بود؛ و برای این‌که خبر رسانه‌ای نشود به ما هیچ‌چیز نگفته بودند و در مسکو متوجه شدیم که گزارش نشان داده نمی‌شود. گزارش بالاخره در سینما سینه‌موند خیابان تخت‌جمشید - طالقانی - نمایش داده شد و در آن زمان موفقیت مالی نداشت. ولی با گذشت زمان این فیلم محبوب‌تر شد و در سال‌های آخر عباس کیارستمی به این جنس فیلم‌های قصه گو بازگشت و فیلم‌هایی نظیر کپی برابر اصل و مثل یک عاشق را ساخت. چیزی که فیلمسازی عباس کیارستمی را با تمام کارگردان‌های آن زمان - به استثنای سهراب شهید ثالث - متفاوت می‌کرد این بود: زیر پوست زندگی را می‌دید و در ترسیم آن بسیار زیرک و باهوش بود. به‌هر حال خوشحالم که در شروع راه این فیلمساز بزرگ و دوست صمیمی سهم کوچکی داشتم.