شب چهاردهم تیر 95 برای همیشه با یک خبر تلخ در یادها خواهد ماند: سینمای ایران یکی از پرافتخارترین ستاره‌هایش را از دست داد. سرمایه‌ای فرهنگی که چندین دهه نامش با سربلندی فرهنگ و هنر ایرانی گره خورده بود به همین راحتی از دست‌مان رفت و از این پس باید به جای تبریک گفتن برای موفقیت‌های تازه‌ی استاد، در یادبود عظمت و سربلندی همیشگی‌اش مرثیه سر کنیم؛ و چه سخت است پذیرفتن این واقعیت تلخ که این بار وقتی اسم پرافتخار عباس کیارستمی در خبرها دیده می‌شود، بهانه‌اش نه یک پیروزی جهانی برای سینمای ایران، نه یک موفقیت بین‌المللی، نه اظهار نظر یکی از بزرگان سینما در ستایش استاد، نه یکی از صدها نمونه هنر و خلاقیت او در قالب فیلم و نمایش و اپرا و کتاب و عکس و ویدئو و ده‌ها فرم هنری دیگر، که خبر کوچ همیشگی اوست.

موج ناباوری و اندوه حاصل از انتشار این خبر تلخ در نوع خودش بی‌نظیر بود و شاید بتوان آن را آخرین چشمه از ویژگی‌های منحصربه‌فرد آقای عباس کیارستمی به حساب آورد؛ از این جهت که همه از بیماری او خبر داشتند ولی باز هم با شنیدن خبر غافل‌گیر شدند. انگار کسی منتظر نبود که چنین شخصیت بزرگی چنین ساده و راحت تسلیم مرگ شود. انگار در ذهن دوستداران سینما و حتی مردم عادی، خود عباس کیارستمی هم مثل آثارش جاودانه و نامیرا بود و تصور مرگ و پایانش ناممکن می‌نمود. از انتشار خبر بیماری استاد سه‌چهار ماهی می‌گذشت و در این مدت همه می‌دانستند که آقای عباس کیارستمی در حال مبارزه با بیماری سخت و کشنده‌ای است که به صغیر و کبیر رحم نمی‌کند، اما باز هم در نخستین ساعت‌های انتشار خبر درگذشت این فیلمساز و هنرمند بزرگ، خیلی‌ها در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی با ناباوری درباره‌ی صحت و سقم خبر پرس‌وجو می‌کردند و مثل خیلی از موارد مشابه منتظر بودند که منبع موثقی خبر را تکذیب کند و از سلامتی استاد خبر بدهد. دریغا که این بار تکذیبیه‌ای در کار نبود و خبر واقعیت داشت.


طبق پیش‌بینی‌ها مردم فرانسه مراسم درگذشت بی‌سابقه‌ای برای عباس کیارستمی برگزار کردند.

با گذشت کم‌تر از چند ساعت از انتشار خبر، موج واکنش‌ها در شبکه‌های مجازی و نشریات مکتوب و سایت‌ها به حد بی‌سابقه‌ای گسترده و پردامنه شد و طبق پیش‌بینی‌ها مراسم خاکسپاری و تشییع پیکر استاد به یک اتفاق تاریخی تبدیل شد. جالب است که حتی مردم عادی و کسانی که پیگیر سینما و رویدادهای هنری نبودند با دریغ و درد درباره‌ی این خبر تلخ صحبت کردند و همین نکته نشان می‌دهد که آقای عباس کیارستمی نه‌فقط یک سینماگر یا هنرمند تجسمی یا حتی چهره‌ی فرهنگی، که شخصیتی ملی و سرزمینی بود که به اعتبار دفعات بسیاری که باعث افتخارآفرینی و سربلندی نام ایران در مجامع بین‌المللی شده بود محبوبیتش در میان مردم بسیار فراتر از فیلم‌ها و آثارش بود. ویژگی جالبی است که کسانی بدون دیدن حتی یک فیلم از عباس کیارستمی، ستایشگر این نام بزرگند و البته مخاطبان و دوستداران آثارش طبیعتا به طور مضاعف داغدارند؛ چون آن‌ها خیلی بهتر می‌دانند که از دست رفتن چنین سرمایه‌ی عظیمی در حوزه‌ی فرهنگ و هنر چه معنایی دارد و چه باخت سنگینی است.

 عباس کیارستمی فراتر از آن‌چه خلق کرد و به شاگردانش آموخت، به عنوان یک الگو و منبع الهام بزرگ جایگاهی یگانه در تاریخ سینما و فرهنگ این سرزمین خواهد داشت. جایزه‌ها و تحسین‌های بین‌المللی استاد مهم‌اند، اما از آن مهم‌تر این حقیقت است که او لااقل به مدت سه دهه مهم‌ترین الگوی تأثیرگذار روی جریان‌های سینمایی کشورمان بوده و ده‌ها فیلمساز موفق و نام‌آشنا را می‌توان نام برد که یا مستقیما شاگرد مکتب او بوده‌اند و سینما را از او آموخته‌اند یا با تقلید و گرته‌برداری از آثار او به بلوغ هنری رسیده‌اند. حتی فهرست نام‌های تأثیرپذیر از سینمای عباس کیارستمی هم بس طولانی و پرعنوان است و بیش از آن، جنبه‌هایی از اثرگذاری وجود دارد که باعث می‌شود جمع‌بندی تأثیر عباس کیارستمی روی فرهنگ و هنر ایرانی ناممکن باشد. اساسا سبک زندگی و مناعت طبع و بلندپروازی استاد برای سینماگران و هنرمندان ایرانی یک الگوی خودباوری بود و هنوز هم با یادآوری قله‌هایی که عباس کیارستمی فتح کرد تصور اسکار و جوایز جهانی و موفقیت‌های بزرگ بین‌المللی برای سینما و سینماگران این سرزمین آسان و قابل‌وصول می‌نماید.


عباس کیارستمی در تمام بزنگاه‌های زندگی‌اش از جنجال و حاشیه پرهیز داشت.

برای توصیف خصلت «بی‌حاشیه» بودن آقای عباس کیارستمی نمونه‌ای یگانه است که در این مورد هم به سبک و سیاق اصیل خودش عمل می‌کرد، اما در نهایت در تمام بزنگاه‌های زندگی‌اش از جنجال و حاشیه پرهیز داشت. مشی او و سیاست‌های فردی‌اش در قبال موضوع‌های حاد و حساس اجتماعی، به‌خصوص در فضای ملتهب دهه‌های 1360 و 70 نمونه‌ای از هوش و موقعیت‌شناسی بود و قطعا در چشم‌اندازی وسیع‌تر معنا پیدا می‌کرد. زمانی که نخل طلای کن را به خانه آورد با این که هر حرف و سخنش به‌سرعت تیتر اول همه‌ی مطبوعات و خبرگزاری‌های جهان می‌شد، چنان که در همه‌ی سال‌های پس از آن هم چنین بود و این موقعیت را حفظ کرد؛ اما اظهارنظرهای او همواره معتدل و هوشمندانه بود. هرگز از جایگاه هنرمند به جایگاه فعال سیاسی و سردمدار هیاهوهای خبری کوچ نکرد و متانت و استواری مقام و پایگاه اجتماعی‌اش را در هر حرکت و حرفی در نظر داشت. در روزهای پرحرارت آن دوران و در بسیاری بزنگاه‌های ملتهب، چه‌بسا آسان می‌نمود که کسی مثل عباس کیارستمی با اظهار نظری یک موج عظیم تبلیغی بر علیه موضوع مورد اعتراضش راه بیندازد و موازنه‌ی نیروهای اجتماعی را جابه‌جا کند، اما او هیچ‌وقت «داغ نکرد» و از تعادل خارج نشد؛ انگار همیشه ده سال بعد را می‌دید و اثر هر حرف و هر حرکت را در چشم‌اندازی طولانی‌تر می‌سنجید. زمانی که خانه‌ی دوست کجاست را ساخت نه‌تنها سینمای ایران در مجامع جهانی سر بلند کرد و به جلوه‌گری آغازید، که اصلاً جامعه و فرهنگ ایرانی به نوعی وارد مسیر بازسازی تصویر مخدوش‌شده‌ی زمان جنگ و دفاع‌اش شد و جهانیان متوجه لطافت طبع و نرمی عواطف ایرانی شدند. پیش‌تر رسانه‌های جهان تحت تأثیر تصویری بودند که ایرانیان را خشن و جنگ‌طلب معرفی می‌کرد و عباس کیارستمی مهم‌ترین صدای مخالف در رد پنداشت منفی درباره‌ی ایران و ایرانی بود و نجابت و ملایمت سینمای ایران را به تمام دنیا نشان داد. از این منظر تأثیر فعالیت‌های او بسیار فراتر از فیلم ساختن و جایزه گرفتن بود و نفوذ اجتماعی‌اش تا مدت‌ها پس از درگذشتش باقی خواهد ماند.

عجیب است که نکته‌های بدیهی و ساده‌ای از این دست چنین جفاکارانه نادیده می‌ماند. برای مردی که تمام عمر جز فرهنگ و هنر و خلاقیت به چیز دیگری نیندیشید و منادی اعتماد به نفس و شادمانه زیستن و تفکر و سلیقه بود، جفای بزرگی است که تمام رسانه‌های جهان در قبضه‌ی خبر درگذشتش باشند و در سرزمین خودش، در نخستین ساعت بامداد، پس از انتشار خبر هم کانال‌های خبری تلویزیون ایران زیرنویس نه‌چندان ستایش‌آمیزی را از حاشیه‌ی قاب تصویرشان عبور دادند که بدون طول و تفصیل فقط خبر از درگذشت عباس کیارستمی «در فرانسه» می‌داد و این تأکید روی مرگ در قلب اروپا اگرنه بدنیتی که دست‌کم کج‌سلیقگی به نظر می‌رسید. صداوسیما که قابلیتش برای پاسداشت هنرمندان و اهالی فرهنگ و سینما را در زمان درگذشت چهره‌های مورد تأیید نشان داده، می‌توانست و هنوز هم می‌تواند با رفع ملاحظات تاریخ‌مصرف‌دار چنان که باید و شاید به پاسداشت نام و خاطره‌ی آقای عباس کیارستمی بپردازد. هرچه باشد عباس کیارستمی فراتر از جناح‌ها و گروه‌بندی‌های معمول، یک سرمایه‌ی ملی و مایه‌ی افتخار و سربلندی سرزمین‌مان بود و هست. جز گرامی داشتن خاطره‌ی مردی چنین بزرگ و فرهیخته، هر تصمیم و جهت‌گیری و سیاستی جفا در حق فرهنگ و هنر این سرزمین است، وگرنه عباس کیارستمی نیازی به چند خط زیرنویس خبری ندارد و جایگاهش در تاریخ سینما و فرهنگی ایران هم با هیچ تلاش و برنامه‌ریزی و عملیاتی مخدوش نخواهد شد.


از عباس کیارستمی آثار و ساخته‌هایش و شاگردانش به یادگار باقی می‌ماند.

عباس کیارستمی از صبح پانزدهم تیر دیگر در میان ما نیست، اما دو یادگار بزرگ از او باقی مانده که در میان ما خواهند ماند و شاید سال‌ها پس از ما هم به حیات و اثرگذاری‌شان ادامه دهند. اول آثار و ساخته‌ها و مخلوقات استاد و دیگر شاگردانش. اگر در حاشیه‌ی اندوهی که از شنیدن این خبر تلخ مانده، بهانه‌ای ایجاد شود که دوستداران سینمای عباس کیارستمی با فیلم‌هایش تجدید دیدار کنند و نادیدگان هم بتوانند به تماشای آثار بزرگمردی که سوگوارش هستند بنشینند لااقل می‌توان تسکینی کوچک پیدا کرد و به سبک خود استاد، بارقه‌ای از اتفاقات مثبت را در دل تلخ‌ترین موقعیت‌ها جست. سال گذشته در میانه‌های شهریور که مشغول تدارک مجموعه‌ای برای بزرگداشت خاطره‌ی ایرج کریمی عزیزمان در مجله فیلم بودیم، آقای عباس کیارستمی در گفت‌وگویی دوستانه به یک خاطره‌ی محبت‌آمیز و طناز از ایرج اشاره کرد و یادداشتش در رثای ایرج کریمی بر خلاف اغلب یادداشت‌ها که غرق اندوه و جدیت بودند، ته‌رنگی از طنزی سرخوشانه داشت که با تمام مطالب دیگران متفاوت می‌نمود؛ چنان که خود استاد هم با همه متفاوت بود و چنان که ایرج کریمی نازنین نیز چنین بود. آن مطلب در پرونده‌ی ویژه‌ی درگذشت ایرج کریمی در مجله فیلم چاپ شده و خواندنش یادآور روحیه‌ی شخصی عباس کیارستمی و نوع مواجهه‌ی او با مفهوم مرگ است. طبعا خود او هم چنین رویکردی را بیش‌تر می‌پسندد تا تسلیت‌های مرسوم و سوگواری‌های آیینی مفصل و پردامنه. شاید بازخوانی شخصیت و سبک زندگی او بهترین رویکردی باشد که در مواجهه با اتفاق تلخ درگذشت او می‌توان در پیش گرفت.

یکی از شاگردان و دوستان نزدیگ استاد در نخستین دقیقه‌های پس از انتشار خبر درگذشت او در صفحه‌ی شخصی‌اش با دریغ و اندوه نوشت: «سینمای ایران دیگر عباس کیارستمی ندارد...» اما در چشم‌اندازی وسیع‌تر؛ چنان که خود او می‌پسندید؛ می‌توان گفت سینمای ایران برای همیشه عباس کیارستمی دارد و خواهد داشت. او اعتبار و افتخار سینمای ایران بود و هست و خواهد بود. یادش گرامی و نامش همواره پرطنین باد.